سقراط وارد جمعی شد از مردان آتنی که گروهی نامتجانس از سوفیست ها و خطیبان و مردان ت تا دوستداران فلسفه در میانشان بود.
با صدای بلند خطاب به حاضرین گفت : من از همه شما داناترم »
همه نگاه ها به سوی سقراط خیره شد و عده ای که او را نمی شناختند با خود گفتند عجب پیرمرد زشترو و گزافه گویی است !
بودند در آن میان عده ای هم که اورا می شناختند و می دانستند در پس این اظهار فضل ناشیانه حکمتی نهفته است.
پس از اندکی سقراط دوباره گفت :
براستی که من داناترین شما هستم ! چراکه به نادانی خویش آگاهم و شما اینگونه نیستید. »
درباره این سایت